۱۳۸۷ شهریور ۲۵, دوشنبه

"گوگول در تمام آخر هفته‌ها موشومی را بدون آرایش می‌بیند؛ همان‌طور که موشومی سر میز مشغول تایپ است، سایه‌های طوسی زیر چشم‌های او را می‌بیند. وقتی موهاش را می‌بوسد، چربی پوست سرش را در فاصله‌ی دو حمام روی زبانش حس می‌کند. رشد موهای پاها را در فاصله‌ی اپیلاسیون کردن‌ها می‌بیند، و ریشه‌ی مشکی موهای سرش را در فاصله‌ی آرایشگاه رفتن‌ها. و توی همین لحظه و نگاه‌های گذراست که گوگول باور می‌کند نزدیکی
و صمیمیت بیشتر از این نمی‌شود.
حالا دیگر می‌داند موشومی وقت خواب، پای راستش را خم می‌کند، مچش را به شکل 4 می‌اندازد روی پای چپش که همیشه دراز است. می‌داند توی خواب خروپف می‌کند، گیرم خیلی آهسته – شبیه صدای ماشین چمن‌زنی که درجا کار کند. می‌داند موشومی توی خواب دندان قروچه هم می‌کند، که گوگول معمولا این جور وقت‌ها آرواره‌های او را ماساژ می‌دهد..."

هیچ نظری موجود نیست: