۱۳۸۷ شهریور ۲۶, سه‌شنبه

با شما هستم!با شما عوضی ها که عینهو کرم دارید تو هم میلولید.چی خیال کردید؟همتون از وکیل گرفته تا سپور
و آشپز و پروفسور آخرش میشید دو عدد.خیلی که هنر کنید،خیلی که خبر مرگتون به خودتون برسید فاصله دو
عددتون میشه صد.صدام رو میشنفید؟میشید یه پیرمرد آب زیپوی عوضی بو گندو.کافیه دور تند نیگاش
کنید.همین که دور تند نیگاش کردید میفهمید چه گندی زدید.میفهمید چه چیز هجو و مزخرفی درست کردید.حالا با
این عجله کدوم جهنمی قراره برید؟قراره چه غلطی بکنید که دیگرون نکرده ند؟ . . . از یه طرف تا چشمتون بهم
افتاد اولین کاری که میکنید،یعنی آسون ترین کاری که میکنید،اینه که عاشق همدیگه میشید.لعنت به شما و
کاراتون که هیشکی ازش سر در نمی آره.عاشق میشید و بعد عروسی میکنید و بچه دار میشید و بعد حالتون از
هم بهم می خوره و طلاق می گیرید.گاهی هم طلاق نگرفته باز عاشق یکی دیگه میشید.لعنت به همتون.لعنت به
همتون که حتی مث مرغابی هم نمی تونید فقط با یکی باشید . . . دنبال چی میگردید؟آهای عوضی ها!با شما
هستم!صدام رو میشنفید؟

هیچ نظری موجود نیست: